سایت اختصاصی سید علی

پروردگارا 

             

داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم

                            

چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

    

 

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

 

 



[ شنبه 13 اسفند 1390 ] [ 03:56 ب.ظ ] [ مهرداد حبیبی ]

نظرات -

-

0

نمی پسندم

+

6

می پسندم

بهشت من همینجاست...(م.ح)

                               
                                                 
خدایا! دگر، بهشتت را نمی خواهم!
                                بهشت من، همین جاست!
                                                      به زیر قدم های مادرم...



طبقه بندی: مادر، مطالب زیبا، مطالب زیبا و پر محتوا،
برچسب ها: مادرم، بهشت، خدا، بهشت زیر پای مادران است، مادر مهربان، بهشتم همینجاست،

می پسندم

گاهی جریان زندگی سخت می شود...

 

گاهی جریان زندگی، آنقدر سخت می شود که کار از توکل کردن به خدا و کمک خواستن از او می گذرد...
گاهی زمان، آنقدر سخت می گذرد، که نه دلداری، دردی را دوا می کند و نه صبر...
گاهی آنقدر تنها میشوی که حرف های دیگران، برایت پوچ و مبهم می شود...
گاهی فکر می کنی مخصوصا در بازی زمانه گرفتار شدی، طوری که دیگر راه گریزی نیست...

می دانم، آنقدر زندگی برایت سخت می شود که تنها، فکر نیستن آرامت می کند، فکر مردن...

ولی یک چیز را خوب می دانم، خداوند زمانی به فریادمان می رسد، که حتی در خیالمان هم تصور نمی کنیم،
فقط باید بخواهیم... با تمام وجود...

 

(مهرداد حبیبی)



نمی پسندم

+

3

می پسندم

بشر بی معنویت و بی عشق، انسان وارونست (دکتر ابراهیم میثاق)

                         

به نام خالق عشق
هیچ معشوقی اندازه ی عشق نیست و این لباس برازنده ی معشوقی نیست الا، خالق عشق.
تنها اوست صاحب عشق.
بشر بی معنویت و بی عشق، انسان وارونست، چرا که خدا "عقل را برتر، دل را میان و شکم و شهوت را پست تر آفرید"
بشر بی عقل و بی عشق، انسان وارونست و غیر قابل تحملند انسان های وارونه.
بشر امروز، انسان وارونست و از وارونگی دردمند است و خود نمی داند.
انسان ها همه محتاج دوست داشتنند...

....................................................

ای وای بر آن دل که در آن، سوزی  نیست / سودا زده ی مهر دل افروزی  نیست

روزی که تو بی عشق، بسر خواهی برد/ ضایع تر از آن روز، ترا روزی نیست

 




طبقه بندی: مطالب زیبا، مطالب پر محتوا، مطالب زیبا و پر محتوا،

0

نمی پسندم

+

3

می پسندم

دلخوشی هایم کم نیست، زندگی باید کرد... (مهرداد حبیبی)

                    
یک روز، غمگین در خیابان قدم می زدم...
فکر اینکه دنیا، پر از نامردیست، پر از ظلم است، سخت مرا آزار می داد.
تا اینکه در آن روز کودکی را دیدم، که با شوق و ذوقی فراوان در پی گرفتن پرنده ای می دوید، از خنده ی آن کودک خندم گرفت...
در آن روز زوج مسنی را دیدم، که پس از سالها چنان می گفتند و می خندیدن که گویی خوشبخترین آدم های روی زمینند، از شادی آنها شاد شدم...
در آن روز جوانی را دیدم، در حالی که برخی ها با بی اعتنایی از کنار کودک فقیری رد می شدند، او را به خوردن یک وعده غذا دعوت کرد، از بزرگواری آن جوان اشک شوق ریختم...
در آن روز فرزندی را دیدم، که داشت شاخه گلی را تقدیم مادرش می کرد، از خوشبختی آنها به وجد آمدم...
در آن روز خیلی ها را دیدم، فقط خوبی بود...
نه اندوهی و نه غمی، نه ظلمی و نه تحقیری...
در آن روز خدا را دیدم...
و
آن روز من هم خندیدم با تمام وجود، طوری که آسمان و زمین از صدای قهقه ی من خندشان گرفت...
و
دانستم دلخوشی هایم کم نیست، زندگی باید کرد...




[ پنجشنبه 26 آبان 1390 ] [ 01:28 ق.ظ ] [ مهرداد حبیبی ]

نظرات 7

-

0

نمی پسندم

+

5

می پسندم

چه خوش بود خاطرات کودکیم...(مهرداد حبیبی)

    

چه خوش بود خاطرات کودکیم
آن روزها که همش رویا به سر داشتم، همش خوش بودمو خندان، بازیگوشی می کردم، گریه هایم بر سر اسباب بازیو زمین خوردن هایم بود چون از بس به این سو و آن سو می دویدم.
چه خوش بود، خاطرات قدیمم، آن روزها که تنها دغدغه ام خوشی بود...
شاید تنها، دلیلش ندانستن بود، نفهمیدن.
نمیدانستم و فقط شاد بودم، نمی دانستمو فقط می خندیدنم...
اما، همیشه برایم سوال بود! که چرا بزرگترهایم اخم دارندو غمناک، چرا مانند من خوش نیستندو خندان؟!
چرا هر وقت مرا می بینند رویای کودکی به سر دارند، همیشه آه از جگر دارند و می گویند: " کاش من هم کودک بودم"
ولی مگر بزرگ بودن چه عیبی دارد؟! کاش من هم بزرگ بودم، آنوقت چه کارها که نمی کردم.
می گفتمو خوش بودم...
تا اینکه یک روز فهمیدم. دانستنم که بزرگ بودن چه حالی دارد...
ولی امان از آن روزی که دانستم...!
دانستم، خوردن یک لقمه نان حلال، چه منت ها که به راه دارد...
دانستم و دیدم غرورش را مقابل فرزندش شکستن چه عذابی بر تنش دارد...
دانستم، شب را گرسنه خوابیدن برای سیر کردن فرزندان یعنی چه...
دانستم، برای یک تکه نان، اعصابم را این سو و آن سو روان کردن یعنی چه...
دانستم که با حرف مردم زندگی کردن چه داغی بر دلم دارد...
دانستم که ساده بودن جایی در این دنیا ندارد...
دانستم که باید گرگ بود و درید.... دانستم که باید گرگ بود تا زندگی کرد...
دانستم، کمر خم کردن زیر بار زندگی یعنی چه، تنها شدن و تنها ماندن یعنی چه...
دانستمو دانستم...
کاش هرگز نمیدانسم...
و اما حال، دوباره رویای کودکی به سر دارم...
ولی افسوس، افسوس که دیگر فقط یک  خاطرست...


........................................................................

خارج از گود:

البته باید در نظر داشته باشیم که زندگی خود را نباید با نگاه به گذشته و افسوس، برای از دست دادن دوران کودکی و جوانی به سر کنیم...
بلکه باید، با درس گرفتن از گذشته، آینده ای بهتر بسازیم...
"ولی" باید آرزو داشته باشیم: تمامیه آدم هایی که ظلم، بی اخلاقی، خشونت و بی عدالتی را رواج میدهند و حق انسان دیگری را پایمال می کنند و برای انسان های دیگر، ذره ای ارزش قائل نیستند، "اگر" قابل هدایت نیستند... ((از عرش به فرش آیند و خداوند حقشان را کف دستشان قرار دهد...))




طبقه بندی: مطالب پر محتوا، مطالب زیبا و پر محتوا،

نمی پسندم

+

7

می پسندم

بخشندگی خدا...(مهرداد حبیبی)

 

 

 


خدایا...
عجب بخشنده ای هستی!
     آنوقتی که در دنیایی زندگی می کنم پر از منت،
                     ذره ای به رخم نمی کشی بخشندگیت را
                                           و من چه زود فراموشت می کنم...



طبقه بندی: مناجات، مطالب پر محتوا، مطالب زیبا و پر محتوا،
برچسب ها: خدا، خدای مهربان، بخشندگی خدا، مهرداد حبیبی، خدایا عجب بخشنده ای هستی، عجب بخشنده ای هستی، به رخم نمی کشی،

[ جمعه 20 آبان 1390 ] [ 01:24 ق.ظ ] [ مهرداد حبیبی ]

نظرات 6

-

0

نمی پسندم

+

7

می پسندم

و خداوند شب را مایه آسایش قرار داد...

                      

و خداوند شب را مایه ی آسایش قرار داد تا دردهایمان را به خواب شب بسپاریم.


ولی ای کاش شب من فردایی نداشت!


 که دوباره از سنگینی دردم طلب شبی دیگر کنم...

 

(مهرداد حبیبی)




طبقه بندی: مطالب پر محتوا، مطالب زیبا و پر محتوا،
برچسب ها: خداوند، شب، آسایش، مهرداد حبیبی، mehrdad habibi، درد، و خداوند شب را مایه ی آسایش قرار داد،

[ پنجشنبه 19 آبان 1390 ] [ 06:19 ب.ظ ] [ مهرداد حبیبی ]

نظرات 7

-

0

نمی پسندم

+

5

می پسندم

کی برام کاپشن می خری...

  

دختر گوشه ی پیراهن مادر را کشید و گفت : مامان کی برام کاپشن می خری ؟
مادر به چشمان معصوم دختر نگاه کرد و گفت : هر وقت برف بیاد .
دختر امیدوارانه به دانه های ریز برف نگاه کرد . گوشه ی پیراهن مادر را کشید و گفت : مامان داره برف میاد بریم کاپشن بخریم ؟!
مادر این بار به عکس پدر، روی تاقچه نگاه کرد و گفت : الان که داره برف میاد . باشه هر وقت بند اومد

……………………………………

یادمان باشد در اوج خوشی، بنده ای را فراموش نکنیم که در شبهای سرد زمستان، تنها همراهش اندوه و سرماست...




طبقه بندی: مطالب زیبا، داستان کوتاه،
برچسب ها: کاپشن، سرما، زمستان، نیازمند، دخترک تنها، اشک، مطالب زیبا،

[ دوشنبه 16 آبان 1390 ] [ 05:37 ب.ظ ] [ مهرداد حبیبی ]

نظرات 11

-

0

نمی پسندم

+

1

می پسندم

عشق یعنی...

                 

عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسوا شدن
عشق یعنی سست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن...


طبقه بندی: مطالب زیبا و پر محتوا،
برچسب ها: عشق، عشق و مستانگی، دیوانگی،

[ یکشنبه 15 آبان 1390 ] [ 02:26 ب.ظ ] [ مهرداد حبیبی ]

نظرات 6

-

0

نمی پسندم

+

3

می پسندم

آن شرلی با موهای قرمز (مهرداد)

جملات زیبای این پُستو به یاد دوران کودکی گذاشتم... امیدوارم
لذت ببرید...


جملات زیبای کارتون آن شرلی:

                    

آنه!


تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه، پنهان بود.
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت از تنهایی معصومانه دستهایت.
آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود.


آنه!


اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست در انتظار توست.




طبقه بندی: متفرقه، مطالب زیبا،
برچسب ها: آنه، آنشرلی، جملات زیبا، دوران کودکی،


نظرات شما عزیزان:

کاظم
ساعت18:23---3 تير 1393
داش علی واقعاً هر چی گفتم کم گفتم خیلی خیلی قشنگه هم نطور ادامه بدی عالی میشه ولی همیشه از قالب های حرفه ای استفاده کن.

farzane
ساعت17:55---3 تير 1393
عالــــــــی بود موفق باشی داداش علی
پاسخ:ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 تير 1393برچسب:, توسط سید علی |